درباره وبلاگ

به وبلاگ امام زمان خوش آمدید این وبلاگ جهت بیشتر آشنا شدن با امام زمان و همچنین مطالب مذهبی و مناجات با خدا در خدمت همه عزیزان هست. اگر کمکی از بنده بر بیاد در خدمت هستم.التماس2آ
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان یا صاحب الزمان و آدرس http://ya.sahebzaman.loxblog.com/ لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.








نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 14
بازدید هفته : 82
بازدید ماه : 485
بازدید کل : 167016
تعداد مطالب : 165
تعداد نظرات : 763
تعداد آنلاین : 1

سر راهت در انتظارم برده هجرت صبر و قرارم جز ظهورت ای گل زهرا به خدا حاجتی ندارم . . .
کد لوگوی ما

یا صاحب الزمان

کد متحرک کردن عنوان وب

تو امام عصری و عصر جمعه های من این همه دلگیر! گنهم چیست که در مرداب خویش افتاده ام گیر . . . Online User بارش یامهدی
یا صاحب الزمان
آقا جان دیدارت دل چسب و دوریت دلگیر است، دوریت را به شوق دیدارت سر می کنیم
جمعه 24 شهريور 1391برچسب:, :: 16:58 ::  نويسنده : بی وفا و عشق ثارالله       

قبل این که به سوال بپردازیم از همه دوستان عزیز ممنونم که پاسخهایی زیبایی دادند

اجرکم عندالله!

 

 

این یک قاعده کلی هست هر کس این را بدون فکر بخواند،فکر می کند که فقط باید از در خانه وارد شد نه از روی دیوار و ... ولی زندگی و خوشبختی مانند یک محل و یک ساختمان که از خشت و گِل بنا شده، درهایی دارد و انسان باید اولاً این درها را بشناسد و ثانیا خود را عادت دهد که همیشه  از راه راست و مستقیم و درِ ورودی زندگی وارد شود و خوشبختی را جستجو نماید.

                           مپیچ از راه راست بر راه کج

                     چو در هست حاجت به دیوار نیست

چشم بصیرت می خواهد که راههای صحیح ورود به زندگی را شناخت! تا در محوطه زندگی  اشتباه و پشت دیوار و حصار زندگی معطل و متحیر نماند.

قرآن کریم  در سوره نحل آیه 97 میفرماید :

هر کس اعمال صالح انجام دهد و نیکوکاری کند و دارای ایمان هم باشد،خواه مرد باشد و خواه زن، ما او را زنده می کنیم به یک زندگی خوش و صاف و بی کدورتی، و بعدهم در جهان دیگر بهترین پاداش را به آنها می دهیم.

نکته جالب در این آیه این است که قرآن کریم مردم بی ایمان و بدکار را زنده نمیخواند، می فرماید: کسانی که نیکوکاری کنند و ایمان و علاقه به معنویت داشته باشند ما آنها را زنده می کنیم و از مردگی خارج می سازیم،

آن وقت می فهمند که معنای زندگی خوش و سعادت چیست، آن وقت می فهمند که زندگی بی معنا و بی هدف نیست،می فهمند سعادت واقعیت دارد.

پیغمبران الهی آمدند که به ما راه زندگی و به تعبیر دیگر درِ ورودی زندگی و خوشبختی را نشان دهند، آمدند که به بشر بفهمانند که بدی و بدکاری و هوسبازی و دروغ و خیانت و منفعت پرستی و کینه توزی و خودپرستی و ... راه ورودی زندگی و رسیدن به خوشبختی نیست، در ورودی زندگی به طور کلی ایمان به خدا و به طور جزئی نیکی و نیکوکاری،راستی و درستی، اخلاق خوب و...است. که قلب را آرام و رضایت خاطر را تأمین می کند و سعادت را میسر می کند.

معصوم علیه السلام می فرمایند:

خداوند خوشی و آسایش را در دو چیز قرار داده است:

1- یقین 2- رضایت خاطر

و رنج را در دو چیز قرار دیگر قرار داده

1- تردید 2- خشم.

 



چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:, :: 17:56 ::  نويسنده : بی وفا و عشق ثارالله       

قرآن کریم در سوره بقره آیه 189 میفرماید:

«هرگاه میخواهید وارد خانه هایی بشوید از در آن خانه ها وارد شوید»

سوال: از این آیه قرآن چه میفهمید؟ لطفا در قسمت نظرات بیان کنید

ممنون

یازهـــــــــــــرا



چهار شنبه 21 شهريور 1391برچسب:, :: 23:54 ::  نويسنده : بی وفا و عشق ثارالله       

آجرک الله یا صاحب الزمان عج


امام صادق علیه السلام می فرمایند:

همانا شیعیان علی(ع) شکمهاشان تهی و لبهاشان خشکیده بود، اهل مهربانی و علم و بردباری بودند و به پارسایی شناخته می شدند

( جهاد با نفس، ح 35 )

 



دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:, :: 22:54 ::  نويسنده : بی وفا و عشق ثارالله       

سعی کن حرص و طمع خانه خرابت نکنند

غافل از محکمه روز حسابت نکند

ای که دم می زنی از نوکری آل عبا

آنچنان باش که ارباب جوابت نکند



پنج شنبه 16 شهريور 1391برچسب:, :: 23:8 ::  نويسنده : بی وفا و عشق ثارالله       

پیامبر اصحاب خود را به جهاد فرستاد،آنها دلیرانه و شجاعانه و مردانه وظیفه خود را انجام دادند.بعد پیامبر به آنها گفت:

مرحبا به گروهی که از مبارزه ی کوچک و صحنه ی کوچک برگشته اند و هنوز مبارزه ی بزرگ و صحنه بزرگ را در پیش دارند. اصحاب فکر کردند جنگ دیگری در کار هست. سوال کردند:آن مبارزه بزرگ تر  صحنه خونین تر کجاست؟فرمود:

آن صحنه،صحنه ی مبارزه با نفس اماره است.

رسول اکرم ص فرمودند: شیطان من به دست من اسلام آورد و رام شد.

                                 کشتن این، کار عقل و هوش نیست

                                       شیر باطن سخره ی خرگوش نیست

                                 دوزخ است این نفس و دوزخ اژدهاست

                               کو بخ دریاها نگردد کم و کاست

 

تنها دین میتواند هماهنگی بین قوه ی خیال و قوه عاقله را انجام دهد.

 



سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:, :: 16:16 ::  نويسنده : بی وفا و عشق ثارالله       

وصیت پیامبر اکرم ص به ابوذر غفاری:

ای ابوذر! از آن بپرهیز که خیالات و آرزوها سبب شود که کار امروز به فردا بیفکنی، زیرا تو متعلق به امروز و مال امروز هستی نه مال روزهای نیامده. در آنجا که کار مفید و لازم و خداپسندی می خواهی انجام دهی تأخیر روا مدار. ای ابوذر! به عمرت بیشتر بخل بورز تا به مالت.

                                                                                                                    کتاب حکمت ها و اندرزها

دوره ی عمر برای هر کسی مثل دوره ی مدرسه است

همان طور که در مدرسه روز و ساعت و دقیقه ها ارزش دارد عمر انسان هم حتی ثانیه هایش با ارزش هست!!!

آن دقایقی که برای زنگ تفریح هست برای تجدید قوا و آمادگی بهتر هست!!!!

یکی از شرایط موفقیت انسان درک کردن قیمت و ارزش وقت است.اگر جوانی ثروت هنگفتی از پدر به ارث برده باشد و همه این ارث را خرج کند مانند کسی است که عمر با ارزش خود را در این دنیا مانند ارث پدر بر باد داده است.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند:

ببینید به چه سرعتی روزها در ماهها و ماهها در سالها و سالها در عمر میگذرد.

ان شاء الله خداوند توفیق دهد از کسانی باشیم که قدر وقت را بدانیم.



سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:, :: 15:58 ::  نويسنده : بی وفا و عشق ثارالله       

                                  

                                  همه دیدند در اجلاس ابهت داری

                                                              چشم بد دور صلابت داری

                                   با تو حیثیت ما پا برجاست

                                                             پرچم روح خدا هو بالاست

سلامتی حضرت آقا صلوات

 

    



یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:, :: 16:19 ::  نويسنده : بی وفا و عشق ثارالله       

در گلستان تک گلی تا عرش میخواهم تو را

 

                          کمتر می بینمت بسیار میخواهم تو را

 



سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:, :: 22:1 ::  نويسنده : بی وفا و عشق ثارالله       



سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:, :: 11:37 ::  نويسنده : بی وفا و عشق ثارالله       

آمدنت انتظار قرن هاست ، آرزوی همه ی انسان های آزاده ، اینکه بیایی و دستی باشی به مهربانی علی (ع) برای نیازمندان ، اینکه شانه ای باشی برای گریه های بی کسی ، اینکه پای درد دل ها بنشینی اینکه …ح

می آیی که آباد کنی و خنجرت جز برای ساختن از نیام بیرون نخواهد آمد. می آیی که آباد کنی از خرابات دل و دین تا روستاها و شهرها تا همین جا.

می آیی … نه ، اصلا آمده ای همین جا که من ایستاده ام ، ما ایستاده ایم ، روی خاکی که قرار است مدرسه بشود ، مسجد بشود با دست های کسانی که آرزو دارند دستی بر سرشان بکشی . حتما نگاه تو بوده ، حتما تو خواسته ای که این سفر جور بشود و بیائیم اینجا ، دارم مرور می کنم روزهای هفته را تا جمعه چیزی نمانده و بغض و اشک ، اشک و بغض . می شود بویت را حس کرد همین جا در سادگی و معصومیت لحن بچه هایی که دارند آرام آرام همراه مربی زمزمه می کنند : اللهم … کن … لولیک … الحجة ابن الحسن …

می روم اشک شوم توی چشم های دختری که اسمش فاطمه بود و دستم را توی دست هایش گرفته بود تا از تو بگویم برایش . خودت بگو چه بگویم منی که هیچ نمی دانم خودت بگو ، سوال پشت سوال و من که کم می آورم در مقابل این همه اشتیاق . پس هنوز هستند آدم های مشتاق شنیدن که ندیده شان گرفته ایم . هستند دست های مشتاقی که ما را می خواند و ما غافل بوده ایم .

از کجای این دریای  بی کرانه بگویم که شروعش تویی . پایانش هم . نماز امام زمان را یادش می دهم . ایاک نعبد و ایاک نستعین ایاک نعبد و … تنها تورا می پرستم و تنها از تو یاری می جویم . تنها تو را … تنها تو … تنها …

پرم از شوق انگار هیچ وقت طعم نماز را این طور نچشیده بودم . انگار برای اولین بار دارم نماز می خوانم . انگار این مسجد با دیوارهای کاه گلی با خشت های خیس ، با حیات خاکی همان جمکران است . انگار اینجایی نزدیکتر از همیشه . لابه لای بچه هایی که اسمت را صدا می کنند یا اباصالح مددی مولا … عطر نرگس پیچیده در فضا . سلام … سلام … سلام … السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان (عج).

آن طرف چند تا جوان با چهره هایی غرق خاک و عرق چفیه بسته می آیند . صدا بلندتر شده ، باران شدیدتر . دارم پیدا می کنم خودم را توی چشم های دختری که اسمش فاطمه بود ، نرگس بود … هر چه بود … بود خود من بود که داشت تو را می شناخت. از اول داشت می خواند سوره ی یاسین را و تازه داشت یا د می گرفت که امام چندمی  که چند سال از نیامدنت گذشته و اینکه چقدر تنهایی و اینکه چقدر مشتاق آمدنی و اگر ما بیدار شویم حتما می آیی ، حتما .

خسته نیستم یک هفته گذشته ، این دومین جمعه ای است که دارم اینجا نمازت را می خوانم با لهجه ی همین بچه های روستایی . گم بودم و پیدا شدم انگار در اینجا …

می خواهم برگردم از سفری که همه جایش بوی توست ، یاد توست ، ردپای توست از روستایی که بعید نیست زود زود به آن سربزنی و مردمش تو را دیده و نشناخته باشند .

کاش  این جمعه بیایی …

منبع:

http://jahadiqom.com/?p=1301#more-1301



سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:, :: 11:33 ::  نويسنده : بی وفا و عشق ثارالله       
سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:, :: 11:31 ::  نويسنده : بی وفا و عشق ثارالله       

مرحوم آیت الله سّید محمد باقر مجتهد سیستانی، پدر آیت الله العظمی حاج سیّد علی سیستانی، در مشهد مقدس، برای آنکه به محضر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شرفیاب شود، ختم زیارت عاشورا را چهل جمعه هر هفته در مسجدی از مساجد شهر آغاز می کند.

ایشان می فرمود: در یکی از جمعه های آخر، ناگهان شعاع نوری را مشاهده کردم که از خانه ای نزدیک به آن مسجدی که من در آن مشغول به زیارت عاشورا بودم می تابید. حال عجیبی به من دست داد و از جای برخاستم و به دنبال آن نور به در آن خانه رفتم.

خانه کوچک و فقیرانه ای بود که از درون آن نور عجیبی می تابید. در زدم. وقتی در را باز کردند مشاهده کردم که حضرت ولی عصر (عج) در یکی از اتاق های آن خانه تشریف دارند و در آن اتاق جنازه ای را مشاهده کردم که پارچه ای سفید روی آن کشیده بودند.

وقتی که من وارد شدم و اشک ریزان سلام کردم، حضرت به من فرمودند: «چرا اینگونه به دنبال من می گردی و این رنج ها را متحمل می شوی؟! مثل این باشید (اشاره به آن جنازه کردند) تا من به دنبال شما بیایم.» بعد فرمودند: «این، بانویی است که در دوره بی حجابی (دوران رضاخان پهلوی) هفت سال از خانه بیرون نیامد تا مبادا نامحرم او را ببیند»!

-منبع:فصلنامه تخصصی انتظار، سال دوم، شماره پنجم(به نقل از کتاب شیفتگان حضرت مهدی (ع)، ج۳، ص۱۵۸ و عنایات حضرت مهدی (ع)، ص ۳۶۱)/



سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:, :: 11:10 ::  نويسنده : بی وفا و عشق ثارالله       

 

 

برای جان شما جز بهشت قیمت دیگری نیست. آن را به بهای دیگری نفروشید

          

                

          چیزی که تو را بهای جان می باشد

                         مانا که بهشت جاودان می باشد

 

 

       زنهار که جان خویش را نفروشی

                  آن جا که بها به غیر از آن می باشد



سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:, :: 1:6 ::  نويسنده : بی وفا و عشق ثارالله       

حضرت علی علیه السلام فرموند:

دلِ خدا دوست، رنج و سختی در راه خدا را بسیار دوست می دارد و دلِ بی خبر از خدا، راحت طلب است. پس ای پسر آدم! گمان مبر که بی رنج و سختی به مقام رفیع نیکوکاران دست یابی؛ زیرا حق سنگین و تلخ است.

میزان الحکمه، حدیث3152،ج2،ص959.

راه تقویت محبت خدا :

 دو عامل اساسی برای تقویت محبت انسان به خدا وجود دارد : یکی جنبه ی سلبی و دیگری ایجابی.

نخستین عامل تقویت محبت خدا آن است که انسان ریشه ی وابستگی به دنیا را در وجود خود قطع کند و حبّ غیر او را از دل بیرون سازد.

علی عیله السلام فرمودند :

اِن کُنتُم تُحِبُّونَ اللهَ فَاَخرِجُوا مِن قُلُوبِکم حُبَّ الدُّنیا؛

اگر خدا را دوست دارید،حبّ دنیا را از دل هایتان بیرون کنید.

مستدرک، ج2، ص40.

بدین جهت، خداوند به حضرت داود پیامبر علیه السلام وحی فرمود : اصحاب خود را از دوستی دنیا و عشقهای شهوانی بر حذر دار و بیم ده؛ زیرا دلهایی که محبتهای دنیوی دارند، از من بهره ای ندارند.

بحار الانوار،ج1، ص154.

عامل دیگر برای تقویت محبت به خداوند، معرفت است؛ به طوری که تمام قلب را فراگیرد.

 

            

                 آن کس که تو را شناخت جان را چه کند  

 

                                                             فرزنـد و  عیال و  خانمان  را  چه  کند

 

                 دیوانـه  کنی  هـر  دو  جهانش  بخشی       

 

                                                            دیوانـه  تو  هـر  دو  جهان  را  چه  کند



29 مرداد 1391برچسب:, :: 17:4 ::  نويسنده :        



پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, :: 14:38 ::  نويسنده : بی وفا و عشق ثارالله       

خـــــدا حافظ ماه برکـــت و بخشش

درد دل:

صدای تلاوت آخرین آیات قرآن می آید، "قل اعوذ بالرب الناس ملک ... "سر به دیوار گذاشته، نمی دانم چرا، شانه هایش می لرزد.
سلام رمضان،

ولی نه! انگار دارند ربنای وداع را می خوانند. همه چیز از جلوی چشمانم به سرعت می گذرد؛ همین دیروز بود که گفتند: خدا دعوتمان کرده، دعوت به ضیافت، آن هم ضیافت رمضان. با خودم گفتم چند روز دیرتر بروم که بساط ضیافت را جمع نمی کنند؟! با خودم قرار گذاشتم از روزهای اول بگذرم و بعدش... پس چرا گذشت روزها را احساس نکردم؟! یعنی بازهم در دام روزمرگی گیر گردم...
درمانده ام،
حتی نمی توانم مانند او سر به دیوار بکوبم. خدایا چه شده است؟! یعنی مرا به حال خودم وا گذاشتی؟! من که گفته بودم بدبخت می شوم، اگر از من رو بگردانی. مگر قرار نشد مرا هم ببری ؛ حتی اگر مقاومت کردم، اگر به محبوب های دنیایی ام چسبیدم و نخواستم رهایشان کنم. می دانستم اگر این رمضان نیز مانند رمضان های گذشته بگذرد، شاید دیگر فرصتی نیابم...
رمضان رفت،
خدایا چه کنم اگر تا سال بعد تن به خاک سپرده باشم؟! چه بگویم به فرشتگان پرسشگرت در شب اول قبر؟! چه استدلالی برایشان بیاورم که دلشان به حالم بسوزد؟! بگویم چرا در برابرت سر فرود نیاوردم، در حالی که همه چیزم از تو بود؟ سکوت کنم، نه! ولی آنجا سکوت ارزشی ندارد، باید جوابشان را داد.
مستاصلم، نمی توانم روزهای گذشته را دوباره بسازم . باز هم فرصت را از دست دادم ، شاید آخرین فرصتم را ....
نمی دانم چرا چهره ها اینقدر نورانی شده ؛ همه لبخند می زنند ، انگار با لبخندشان مرا می سوزانند. انگار زیر لب می گویند: ما رفتیم، خداحافظ، تو نمی آیی؟! و بعد سرهایشان را به نشانه تاسف تکان می دهند... همه منتظرند، منتظر تا هلال ماه شوال را ببینند. دلم می خواهد التماسشان کنم ، قسمشان بدهم که وانمود کنند ماه را ندیدند، شاید بتوانم از این آخرین لحظات استفاده کنم. ولی نه انگار اصلا کسی مرا نمی بیند.

می گوید: "من الجنة والناس" قرآن را می بندد، سرش را بالا می آورد، لبخند می زند و می گوید: "عیدت مبارک"

پاهایم سست می شود، می نشینم. فقط موج آدم ها را احساس می کنم که از کنارم می گذرند و در صفوف نماز در کنار یکدیگر یک صدا فریاد می زنند: "الله اکبر... ولله الحمد... الحمدلله علی ما هدینا و له الشکر علی ما اولینا" صدایشان به آسمان ها می رود. از شنیدن صدایشان مو به تنم سیخ می شود .سر به خاک می گذارم، یاد قسمتی از دعای کمیل می افتم "یا رب ارحم ضعف بدنی، و رقة جلدی، ودقة عظمی ..."

یکی بلند می گوید :" قنوت"، پس چرا من در سجده ام ...