آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
|
کد لوگوی ما
بارش یامهدی
جوانی خدمت امام حسین علیه السلام رسید و گفت، من مردی گناهکارم و نمیتوانم خود را در انجام گناهان باز دارم، مرا نصیحتی فرما.
امام حسین علیه السلام فرمود:
«پنج کار را انجام بده و آنگاه هر چه میخواهی گناه کن.
اول: روزی خدا را مخور و هر چه میخواهی گناه کن.
دوم: از حکومتخدا بیرون برو و هر چه میخواهی گناه کن.
سوم: جایی را انتخاب کن تا خداوند تو را نبیند و هر چه میخواهی گناه کن.
چهارم: وقتی عزرائیل برای گرفتن جان تو آمد او را از خود بران و هر چه میخواهی گناه کن.
پنجم: زمانی که مالک دوزخ تو را به سوی آتش میبرد در آتش وارد مشو و هر چه میخواهی گناه کن.»
جوان اندکی فکر کرد و شرمنده شد و در برابر واقعیتهای طرح شده چارهای جز توبه نداشت.
عزیزانی که مایل هستند با هم این وبلاگ رو مدیریت کنیم در نظرات نام و نام خانوادگی و پسورد خود را به بی وفا بصورت نظرات خصوصی اعلام کنند.
با تشکر
نام :انسان نام خانوادگی : آدمی زاد نام پدر : آدم نام مادر : حوا
لقب : اشرف مخلوقات نژاد : خاکی صادره : دنیا
ساکن : کهکشان راه شیری منظومه شمسی جنب کره ماه کره زمین مقصد : برزخ
ساعت پرواز : هروقت که خدا صلاح بداند
مقصد نهایی : ان شاء الله بهشت اگر نشد جهنم
وسایل مورد نیاز :
۱ -دومتر پارچه سفید ۲ - عمل نیک ۳ - انجام واجبات وترک محرمات ۴ - امر به معروف ونهی از منکر ۵ - دعای والدین ومومنین ۶ - نماز اول وقت ۷ - ولایت ائمه اطهار ۸ - اعمال صالح تقوا ایمان
توجه :
خواهشمنداست برای رفاه خود خمس وزکات راقبل ازپرواز پرداخت نمائید
از آوردن ثروت مقام منزل ماشین حتی داخل فرودگاه جداخودداری شود
حتما قبل از حرکت به بستگان خود توصیه کنید تا از آوردن دسته گلهای سنگین وسنگ قبر گران وطلایی ونیزمراسم پرخرج خودداری کنند.
جهت یادگاری قبل ازپرواز از اموال خود بین فرزندان وامور فقرا ومستضعفین تقسیم نمائید
ازآوردن بار اضافی از قبیل تهمت غیبت حق الناس وغیره خودداری شود
برای کسب اطلاعات بیشتر به قران وسنت پیامبر(ص) مراجعه شود
تماس ومشاوره به صورت شبانه روزی رایگان مستقیم وبدون وقت قبلی امکان پذیر است
در صورتی که قبل از پرواز به مشکلی برخوردید با شماره های زیر تماس حاصل فرمائید :
۱۸۶ سوره بقره ۴۵ سوره نساء ۱۲۹ سوره توبه ۵۵ سوره اعراف ۲۰و۳۰ سوره طلاق
امیدواریم سفر آسوده ای را درپیش داشته باشید
یا ارحم الراحمین عاقبت هممون رو ختم بخیر کن
الهی امین
2ـ حضرت موسي(عليهالسلام) آنقدر بر پوشيدگي خود محافظت ميكرد كه مردم ميپنداشتند وي بيماري جسماني دارد. رسول خدا(صلياللهعليهوآله) دربارهي او ميفرمود: همانا موسي مردي باحيا و پوشيده بود كه به دليل حيايش، هيچ نقطه از بدن وي ديده نشد و لذا هنگامي كه ميخواست وارد آب شود تا بدنش وارد آب نميشد، لباس خود را بيرون نميآورد؛ در حالي كه بنياسرائيل حيا نميكردند و در برابر هم براي شستشو برهنه ميشدند و به يكديگر نگاه ميكردند.
حاکم شهر بصره روزی وارد باغ خویش شد...
چشمش به همسر باغبان افتاد، دید بسیار زیبا و خوش قامت است و شیفته او شد.
اما آن زن در عفت و پاکدامنی یگانه بود.
حاکم، باغبان را به دنبال کاری فرستاد؛
سپس، در باغ خلوت به همسر باغبان گفت: برو و همه درها را ببند. زن رفت و همه درها را بست و نزد رئیس آمد در حالی که دریافته بود سوء نیت به او دارد.
حاکم گفت: همه ی درها را بستی؟
او پاسخ داد: آری ولی یک در را نمی توان بست
حاکم گفت: آن در کدام است
او پاسخ داد: آن دری که بین تو و خداست.
رئیس تحت تأثیر این سخن قرار گرفت و سخن زن که از قلب پاکش برخاسته بود در قلب او جای گرفت و همان دم توبه و استغفار نمود و از زن عذرخواهی کرد. به این تربیت، عفت زن موجب نجات او و حاکم شد.
«حنان ترك» بازيگر مصري با اشاره به هفت سال تفكر براي انتخاب حجاب، گفته بود: اين دوران، دوران زيانباري بود و اي كاش از روز اول حجاب را انتخاب كرده بودم.
اين بازيگر در پاسخ به اين سؤال كه با حجابت به كجا ميخواهي برسي، گفته بود: مدتي ستاره اهل زمين بودم و از خدا ميخواهم تا مرا به ستاره آسمانها تبديل كند.
وي گفت: با الگو گرفتن از زنان ايراني با حجاب شدم. وقتي زنان ايراني را در سينما ديدم كه با پوشش در سينما نقش بازي ميكنند، فهميدم كه ميتوان هم دين دار بود و هم هنرمند!
حنان ترك بازيگر مشهور سينماي مصر خبرهاي منتشر شده درباره پوشيدن و نپوشيدن كلاهگيس در يكي از فيلمهاي پيش روي خود را تكذيب كرد.
وي كه قرار است به زودي در سريال مصري «گربههاي كور» بازي كند بر التزامش به حجاب خود تأكيد كرد و گفت: التزام من به حجاب مانعي بر اجراي نقشهاي متفاوت در سينما نيست.
حنان ترك با ابراز تعجب از آنچه درباره او منتشر شده گفت: محمود كامل، كارگردان سريال «گربههاي كور» با من درباره پوشيدن كلاه گيس صحبتي نكرده است.
وي در پاسخ به سؤالي درباره اين كه كارگردانان معتقدند استفاده از حجاب در خانهها براي بيننده قانع كننده نيست، گفت: من با بسياري از مردم مصر در رابطهام و نظر آنان به اين شكل نيست.
ترك همچنين گفت: من قلبا با پوشيدن كلاهگيس و يا موي مصنوعي موافق نيستم اما ترجيح ميدهم در اين باره صحبت نكنم.
جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مودبانه گفت: ببخشید آقا! میتونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟ Very quiet and graceful young man approached and said with a polite tone: Excuse me ! Do you allow me to look at your wife and enjoy? مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد. مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری... خجالت نمیکشی؟ The man amazed and angry shouted and curse the young man asking don't you shy ? Don't you have a wife, sister or mother? جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحشهای مرد عصبی شود و واکنشی نشان دهد، همان طور مودبانه و متین ادامه داد. But young, too slow, without hesitation behavior and nervous reaction,replied in a polite and graceful manner : خیلی عذر میخوام، فکر نمیکردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت میبرن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم... حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم. I'm sorry too, did not think this makes you nervous, I'm looking at all the market and see that they are enjoying without permission, I'm not cowardice, at least let you know that ... but now, I ignore it. مرد خشکش زد... همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد... Amazed man ... The collarof youngman in his hand, swallowed water in his mouth, measuring around with one eye...
زمان شاه بود . داشتیم در خیابون قدم می زدیم . خانم بی حجاب داشت جلومان راه می رفت . فاطمه رفت جلو و بدون هیچ مقدمه ای ازش پرسید : « ببخشید خانم ، اسم شما چیه ؟ » خانم با تعجب جواب داد : زهرا،چطور مگه چیه ؟»فاطمه خندید و گفت هم اسمیم »،
بعد گفت : «می دونی چرا روی ماشینا، چادر می کشند ؟»خانم که هاج و واج مانده بود گفت:«لابد چون صاحبشون می خوان سرماو گرما و گرد و غبار و اینجور چیزا به ماشینشون آسیب نزنه ».فاطمه گفت:«آفرین! من و تو هم بنده های خدا هستیم و خدا بخاطر علاقه اش به ما، پوششی بهمون داده تا با اون از نگاه های نکبت بار بعضیا، حفظ شویم و آسیبی نبینیم . خصوصا هم نام حضرت فاطمه سلام الله علیها هم هستیم …بعدها که اون خانم رو دیدم محجبه شده بود .»
شهیده فاطمه جعفریان
شهادت :۱۳۵۶
علت شهادت : توسط ساواک رژیم شاه
برگرفته از کفش های به جا مانده در ساحل ، ص۱۷
دفتر دسک دانشگاه را دست گرفت. گویا امتحان داشت. از خیابان عبور کرد. اصلا متوجه ماشین ها نبود! دنبالش کردم. از قدم هایش فهمیدم که چیزی در بیرون دانشگاه او را به طرف خود می کشد. قدم هایم را تندتر کردم تا از نگاهم گم نشود.حدسم درست بود…! داخل وضوخانه ی — شد.
نگاهی به آسمان انداخت، آهی کشید. گویا زیر لب چیزی را زمزمه می کرد. در حالی که وضو می گرفت، یک خانم با تیپ — وارد شد. رفت جلوی آینه وضوخانه.
صحنه ای دیدم که برایم مهم تلقی شد؛ دوست داشتم آن را برای دوستانم بگویم:
وضویش که تمام شد، چادرش را پوشید. در طرف دیگر دختری بود که به حساب خودش، خودش را زیباتر می کرد تا شاید جلب توجه کند.
یکی به زیبایی ظاهرش می رسید و دیگری زیبایی دلش را صیقل می داد. یکی قصد در رضایت خالق داشت و دیگری سعی در رضایت مخلوق.
نمی دانم آیا او نمی دانست چه باید بکند؟ آیا او نمی دانست که کارش اشتباه است. آیا او نمی دانست که با این کارش نه تنها حق خود بلکه حق جامعه و حق خالق مان را ضایع می کند.
حجاب حق زن، همسر، جامعه و خالق است. اگر زن و همسر از حق خود بگذرند اما جامعه و خالق نمی گذرند. پس چرا اینجور خود را به چیزی که نهایتش جز گناه نیست سرگرم می کنند. ای کاش او بداند که چه باید کرد…!؟ ای کاش خودش این صحنه را می دید و … .
دخترک را دوباره دنبال کردم ناگهان خم شد و برگ زردی را روی زمین برداشت. او به زیبایی برگ می نگریست، اگر چه زرد بود. او این زیبایی را می دید. کاش من جای او بودم. کاش من هم می توانستم از بین آنچه را که خالقم خلق کرده زیباترین را برگزینم، حتی اگر کوچکترین باشد. کاش من جای او بودم. کاش…
گفت: اگه گفتی چی شد من بعد از این همه مدت چادر پوشیدم؟
گفتم: چه میدانم، لابد اینطوری خوشتیپ تری!
گفت: نچ!
گفتم: خب لابد فهمیدی اینطوری حجابت کاملتره مثلاً!
گفت: نچ!
گفتم: ای بابا! خب لابد عاشق یکی شدی، اون گفته اگه چادر بپوشی بیشتر دوستت دارم!!
گفت: نزدیک شدی!
گفتم: آها!! دیدی گفتم همهی قصهها به ازدواج ختم میشوند؟ دیدی!!
گفت: برو بابا… دور شدی باز
گفتم: خب خودت بگو اصلاً
یک جایی شنیدم چادر، لباس “زهرا”ست، خواستم کمی شبیه “زهرا ” باشم
امروز ظهر شیطان را دیدم !
نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمیداشت…
گفتم: ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟ بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده اند…
شیطان گفت: خود را بازنشسته کرده ام. پیش از موعد!
گفتم:…
به راه عدل و انصاف بازگشته ای یا سنگ بندگی خدا به سینه می زنی؟
گفت: من دیگر آن شیطان توانای سابق نیستم. دیدم انسانها، آنچه را من شبانه به ده ها وسوسه پنهانی انجام میدادم، روزانه به صدها دسیسه آشکارا انجام میدهند. اینان را به شیطان چه نیاز است؟
شیطان در حالی که بساط خود را برمیچید تا در کناری آرام بخوابد، زیر لب گفت: آن روز که خداوند گفت بر آدم و نسل او سجده کن، نمیدانستم که نسل او در زشتی و دروغ و خیانت، تا کجا میتواند فرا رود، و گرنه در برابر آدم به سجده می رفتم و میگفتم که : همانا تو خود پدر منی.
بی وفا: البته بعضی انسان ها مخلص هستند و شیطان هیچ راهی در آنها ندارد.