آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
|
کد لوگوی ما
بارش یامهدی
حاکم شهر بصره روزی وارد باغ خویش شد...
چشمش به همسر باغبان افتاد، دید بسیار زیبا و خوش قامت است و شیفته او شد.
اما آن زن در عفت و پاکدامنی یگانه بود.
حاکم، باغبان را به دنبال کاری فرستاد؛
سپس، در باغ خلوت به همسر باغبان گفت: برو و همه درها را ببند. زن رفت و همه درها را بست و نزد رئیس آمد در حالی که دریافته بود سوء نیت به او دارد.
حاکم گفت: همه ی درها را بستی؟
او پاسخ داد: آری ولی یک در را نمی توان بست
حاکم گفت: آن در کدام است
او پاسخ داد: آن دری که بین تو و خداست.
رئیس تحت تأثیر این سخن قرار گرفت و سخن زن که از قلب پاکش برخاسته بود در قلب او جای گرفت و همان دم توبه و استغفار نمود و از زن عذرخواهی کرد. به این تربیت، عفت زن موجب نجات او و حاکم شد.
نظرات شما عزیزان: